کانون مطالعاتی خانه توانگری
پنجمین جلسه از سلسله نشستهای بهاره معنای زندگی یک ماه پیش!!!! برگزار شد ولی به دلیل ترافیک هم در سرعت اینترنت و هم در حجم کارهام نتونستم تو وبلاگ بذارم D: اما اشکال نداره حالا میذارم
گفت آسان گیر کارها برخود کز روی طبع سخت گردد جهان بر مردمان سخت کوش
در این برنامه آقای دکتر مرتضوی که دارای مدارک دکترای مشاوره، اجتهاد به تجزی و درمانگر هستند، همچنین جانباز از ناحیه دو چشم هستند، مهمان گفتگوی آقای دکتر شیری بودند.
72 احزاب: و اورثکم ارضهم و دیارهم و اموالهم و ارضاً لهم لم تطوها و کان الله علی کل شیءٍ قدیرا
و شما را وارث سرزمین و دیار و اموال آنها کرد و نیز سرزمینی را که هیچ بر آن قدم(به جنگ) ننهادید نصیب شما گردانید و خدا بر هرچیز بخواهد تواناست
وقتی آدم چیزی را از دست میدهد که انتظار نداشته مثلاً چشم چگونه دوباره معنایش را پیدا میکند؟
آقای مرتضوی متولد 1340 هستند اما خودشان میگویند: سال 1362- یعنی درست وقتی که در جنگ چشمانشان را از دست دادند- چشم به جهان گشودم!
ما پلک چشم خویش را بر خاک بستیم
شیدا و مجنون بر ره لیلی نشستیم
ناز آمد و خواندیم تا عهد وفا را
پرواز آغاز و قفسها را شکستیم(این شعر از سرودههای ایشان است)
چطور شد که دوباره خود را باز یافتید؟
در آنچه پیش آمد چیزی از دست ندادیم
معنا موضوعی است که دانشمندان، فلاسفه، فیزیکدانان، روانپزشکان و . . . به داستان آن خیلی اشاره کردهاند.
اینشتین : انسانی که معنای زندگی را نمیداند نه تنها بیچاره است بلکه شایسته زندگی کردن نیست.
انسان بیمعنا بمیرد بهتر است ، مرده متحرکی است که میتوان به او گفت ذلیل مرده!!!
معنای زندگی را یافتید تا شایسته زندگی باشید؟
نیچه (فیلسوف) :کسی که به چراهای زندگی دست یابد با چگونهها سازگار است.
فرانکل (موسس مکتب معنا درمانی) : همه حق حیات انسان از زندگی این است که معنای زندگی را بیابد.
انگیزه زندگی یا محرک و جهت دهنده رفتار و کردار چیست؟
انگیزه زندگی تأمین نیازهای زیستی است.
کارن هورنای (روانشناس): هدف از زندگی تإمین امنیت و عاطفه است.
فرانکل : همه زندگی و انگیزه زیستمان در دستیابی به معناست.
معنا، معنای کلی ندارد شخصی است و هر کس در حوزه مسائل خود معنا را مییابد.
معنا واقعیت در زندگی است و انسان میتواند آن را جستوجو کند.
انسان برای یافتن معنا آزاد است.
شرط آزادی در معنا : گرفتار محیط، غریزه، عادت نباشد و فرای این سه قید است که انسان معنا را درمییابد.
فرانکل: 1.معنای محدود به خود 2.معنای فراتر از خود(حاصل آنچه احساس میکنیم تلاش کنیم به آن میرسیم)
انسان باید به معنایی فراتر از توجه خود برسد.
وقتی انسان معنایی فراتر از خود را جستجو کند و به آن برسد، با محیط سازگار میشود.
فرانکل در اردوگاههای کار اجباری به شدت دچار زلزلههای درونی میشد، بعد از آن بود که به معنا درمانی رسید.
چرا امثال فرانکل دچار افسردگی نمیشوند؟
جلوی چشم فرانکل خانوادهاش را در کوره آدم سوزی انداختند.
فرانکل: من آن ترس را با دست یافتن به یک معنا پشت سر گذاستم.
آن معنا چه بود؟ دست نوشتههایش را بیرون اردوگاه ببرد و برای بیمارانش استفاده کند و به مدد آنچه در این مدت به آن رسیده بود به بیمارانش کمک کند.
تفکر مدد به دیگران در دل زندانی که خودش نیاز به مدد داشت در ذهن فرانکل بود.
معنا: برای چه هستی؟برای که هستی؟مسئولیت تو چیست؟
رمز افسرده نشدن اتصال به معنای مدد خلق است.
* * * * * * *
و سخنان آقای دکتر شیری
مادران بین خداوند و فرزند خود میایستند
زندگی و زنده بودن مبارزه است
موفقیت آرامش میآورد یا آرامش را بر هم میزند؟
همیشه کار باقی مانده است، همیشه تلفن مهم هست، هدف از زندگی اتمام همه کارها نیست، خوبه از زندگیمون لذت ببریم.
یادمان باشد که اگر امروز نباشیم بالاخره یک نفر هست که جایمان را بگیرد، کاری روی زمین نمیماند
زندگی بیشتر راز است تا بدبختی
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
زین حل معما نه تو دانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من وتو
چو پرده برافتد نه تو مانی و نه من
پارسال تو سایت آقای دکتر مطلبی خوندم در مورد یکی از دانشجوهاشون به نام آبتین که مادرش به سرطان پیشرفته روده مبتلا شده بود و از اینکه دکترا گفته بودند فرصت زیادی باقی نمونده، این شب در کنار آبتین و مادر صبورش شکیبا بودیم و شنیدیم از زبون مادر شکیباش که چطور با شکیبایی سختیهای سرطان رو پشت سر گذاشته،شنیدیم که چقدر آسون از مریضیش صحبت میکرد و میگفت که سرطان هم یه مریضیه مثل بقیه مریضیا مثل آنفولانزا!
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش
شنیدیم که بهشون گفته بودند فقط دو ماه فرصت داره و حالا 6 ماهه که از اون روز میگذره و مادر شکیبای آبتین داره رو به بهبودی میره و دکترا هم از نتایج راضیاند. اون چیزی که ما تو چهره مادر آبتین دیدیم نه تنها مریضی و ضعف نبود که امید بود و امید . . .
امید طناب نجات زندگی ماست
و امیدواریم و از ته دل براش دعا میکنیم تا به سلامتی کامل برسه و آبتین هم طبق گفته خودش مادرش رو به زیارت خونه خدا بفرسته، آمین
کتابهای معرفی شده در این جلسه
انسان در جستجوی معنا : ویکتور فرانکل
دلباختگی : کریستین بوبن
چهارمین جلسه از سلسله نشستهای بهاره معنای زندگی با حضور استاد سهیل رضایی و آقای دکتر شیری برگزار شد.
موضوع این نشست مدیریت رنج بود.
علتهای تولید رنج:
1. اشتباه گرفتن مقصد
2. تحلیل متفاوت از رنج
3. رنج در مقابل آرزو
با برداشتن آرزو رنج از بین میرود.
4. نگرانی از اتفاق نیفتادن وصل
وصل رنج با قطع وصل در تماس است مثل قطع شدن مولانا از شمس
وصلها به ما اجازه میدهند تجلی پیدا کنیم.
وصل به سلامت، پشتیبانی، . . .
رنج را میتوان بر 3 اساس دستهبندی کرد:
1. تیپ شخصیتی
2. مرتبه سفر زندگی
3. روابط
که اشترلک آنها در وصل میباشد.
یا دائم الوصل باشیم یا زمان وصل جدید را بدانیم.
وقتی وصل هست لحظه و آن جاودانه میشود.
وصل یک لحظه است ولی طعم آن برای یک عمر کافی است.
وقتی به درک رنج پی میبریم شراب مستی میآورد.
ما میخواهیم با رنجهایمان چه کنیم؟ اصلاً میتوان زندگی بدون رنج داشت؟
چه چیزی را ببینیم؟ چه چیزی را میتوان دید؟
ذهن وقتی کوچک است دنیای بزرگتر را آلوده به گناه میبیند.
وسعت حضرت علی(ع) خیلی بزرگتر از خوارج بود
حضرت زینب(س) با وجود آن چه در کربلا بر سرشان آمد گفتند: «ما رأیت الا جمیلا»
آنچه مهم است وسعت نظر است.
آیا میتوان رنج را به تأخیر انداخت؟
رنج مثل یک آگاهی میماند که در میزند، ما از ترس اطلاع به آن آگاهی نه تنها در را باز نمیکنیم بلکه خود را مخفی میکنیم. با این کار فقط رنج را به تأخیر میاندازیم. اگر در را زود باز کنیم در را میشکند و داخل میشود مثل حوادثی که به زندگی ما وارد میشوند،با این کار فقط آن را به عقب میاندازیم و رنج بزرگتر و تهاجمیتر میشود.
وقتی یاد بگیریم در را زود باز کنیم، فاصلا رنجها را کوتاه میکنیم، وقتی این فاصله کوتاه شد بیرون میرویم و به رنج دیگران هم سر میزنیم و این موقع است که رسالت پیدا میکنیم.
کسی که قدر رنج را فهمید رسالت برمیدارد و نوع رنج را انتخاب میکند
قهرمان رنج را خود برمیدارد تا به نفر بعدی رنجی نرسد
آدمها به جای اینکه انسان ایمانی باشند، انسان امناند
لقد خلقنا الانسان فی کبد
در بعضی زندگی انسانها وهم وجود دارد
وهمی که انسان گنجی که نیست گنج میبیند
وهمی که انسان رنجی که هست نمیبیند
نشانهسازی نکنیم، از وهم باید رد شد
گاهی رنج من زخمی در من ساختهاست
هر چیز در جهان به وسعت نظر ما بیکران میشود
به قول سهراب:چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
یا به قول آندره ژید: بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد، نه در آن چیز که بدان مینگری
آیا میشود کسی با وجود موفقیت در زندگی بیمعنا شود؟
مرلی مونرو به دلیل بیمعنایی خودکشی کرد
خیلی از آدمها به دیده شدن عادت میکنند و دیگر نمیتوانند خود را پیدا کنند چون چشمهای ما نمیگذارد
حد شهرت تا اندازه محبوبیت کافی است، آنها که خیلی شهرت دارند میل غریبی به رسوایی دارند چون میخواهند از چشم همه بیافتند
شاید رنجها به پیدا کردن گنجها کمک میکنند
و اما سخنان آقای دکتر شیری
آن لحظهای که در زندگی همه چیزمان را از دست دادهایم باید درختی داشته باش که به آن متصل شویم تا کم نیاوریم
درخت نماد حیات است
این درخت برای هرکس ممکن است چیزی باشد؛ خدا، قرآن، کتابی خاص، مادر و . . .
کدام ارتباط با خداست که آدمها را جایی که دارند پرت میشود نجات میدهد؟
ملاصدرا : خدا به اندازه فهم تو کوچک میشود
فهم خود را بگستران، خدای تو بزرگ میشود
انبیاء خدایی را میپرستیدند که گاهی اوقات هم جباریت خود را نشان میداد. در پس خداشناسی آنها جهان بینی و باور وجود دارد
خدای ما با خدای آنها متفاوت است
تک تک سلولها که هر لحظه در حال حیاتند معنای زندگیاند
انسان باید درون زیبایی داشته باشد تا زیبایی خلق کند
از خدا بخواهیم تا ما را وسیله کارهای خوب قرار دهد
عرفان نظرآهاری: تغذیه فرشتهها با نور است
نورهم یسعی بین ایدیهم
کتابهای معرفی شده در این جلسه:
راز
کیمیاگر
زندگی برازنده
سومین جلسه از سلسله نشستهای معنای زندگی در فرهنگسرای سرو برگزار شد.
در این جلسه آقای دکتر ادبی که تحصیلات حوزوی ایشان تا قبل از اجتهاد و تحصیلات دانشگاهیشان در مورد حرکتهای عرفانهای جدید است با موضوع عرفان و معنای زندگی مهمان این هفته گفتگوی آقای دکتر شیری بودند.
فیلسوفان خودکشی میکنند اما هیچ عارفی تا بهحال خودکشی نکرده،به نظر میرسه که عرفا به اون بیمعنایی نمیرسند.
عرفان اساساً یعنی چه؟
گاهی چقدر حرف دلم را نمیزنم
سر میکشم به ذهن کسی که فقط منم
زل میزنم به رهگذرانی که رفتهاند
به خواب کوچهای که پُر است از نبودنم
رو به خودم نشستهام و کفشهای من
هی جفت میشوند به سمت نرفتنم
بارانیام به خانه میآید بدون من
هر روز تا بفهمم یخ میزند تنم
تا ذره ذره کوه شوم در مسیر باد
آن وقت برفهای جهان شالْ گردنم
من سایه غروب که در فکر خودکشی
بر ریلهای یخزده راهآهنم
این چندمین شب است که من دفن میشوم
رو به خودم به سمت منی که فقط منم
گاهی درست مثل خودم راه میروم
گاهی درست مثل خودم حرف میزنم
نه در سنت ادیان ابراهیمی، نه در سنت اسلامی،در هیچ سنتی عارفی را سراغ نداریم که به بیمعنایی و پوچی رسیده باشد، چون عینکی که عارف به چشمش میزند عینک دیدن زیباییهای خداوند در هر شرایطی است. ما عادت کردیم زیباییها را در شاد بودن ببینیم، اما مولانا میگوید :« در بلا هم میکشم لذات او مات اویم، مات اویم مات او» این شعر هستی شناسی جدی را مطرح میکند که امروزه به آن سبک زندگی میگویند، این سبک زندگی که از عرفان ما نشئت میگیرد به ما یک عینک میدهد که اگر به چشممان بزنیم زندگی در شرایط شادابی یا غم برایمان معنا پیدا میکند.
منی که لفظ شراب از کتاب میشستم زمانه خادم دکان میفروشم کرد
وقتی آن عینکی که خدا را در هر شرایطی میبینیم میزنیم، زندگی برایمان معنادار میشود، چون خدا زنده است « هو الحی القیوم» در حقیقت هستی خدا همیشه زنده است و این خیلی خوب است که در هر شرایطی دردمندی یا شادابی ما را میبیند، همه زیباییهای بیبدیل برای خداست.
عارف در زندگی زیبایی نمیبیند، جمال میبیند و چون جمال میبیند همیشه زندگیاش مملو از معناست.
چه تفاوتی بین زیبایی و جمال است؟
زیبایی بیش از آنکه ما را به تفکر وادارد، در یک تعلق هوس انگیز فرو میبرد، اما جمال مستقیماً ما را سر سفره خدا مینشاند.
زمین از دلبران خالی است یا من چشم و دل سیرم که میگردم ولی زلف پریشانی نمیبینم.
عارف سراسر زیبایی خداوند را در هویت جمال میبیند.
پیامبر میفرمایند:« نوزادان خود را بو کنید به خصوص تا 4ماهگی، چون جدید العهدند، تازه از پیش خدا آمدهاند،مثل باران»
چه کنیم که امروز هم بتوانیم از بوستان زندگی گلی چید و با خود برد؟
از زمان حضرت آدم تا کنون « و هو الآن کما هو علیه کان : خداوند همان چیزی که بودهاست همان هست»
خدا همان خدای گذشتگان ماست، خدایی که دیروز و امروز و فردا همیشه با ماست پس نزدیکی به او تابع شرایط مدرن نیست.
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
مهم است که با چه قلبی به سوی خدا میرویم،به او نیازمندیم یا نه؟!
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست ولیکن طبیب هست
اگر ما دردمندان واقعی باشیم، حتماً طبیب به سراغ ما خواهد آمد.
پنجرهای را باید رو به خدا باز کرد که دردمندی در آن باشد با بیدردی و کسالت و رخوت نمیشود.
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
در دنیای مدرن چه تصویری از عرفان داشته باشیم که در ما رغبت ایجاد کند؟
به پیامبران متصل باشیم، چون انسانهایی بسی متفاوت و واقعی بودند چون به وحی متصل اند
تن به دنیا دار و دل به مولا
هرگز حضور حاضر و غائب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
وقتی عرفای بزرگ دچار اتفاقاتی که آلان در زندگی برای ما میافتد و با آنها بیمعنا میشویم میشدند چه میکردند؟
ما در دنیای مدرن یاد نمیگیریم صبور باشیم،عارف صبور است، عارف بیتابی نمیکند فقط بیتاب خداست
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را
در زندگی مدرن چون سرعت زندگی بالاست، صبوری ما کم میشود
عرفا خشم خود را کنترل میکنند
چه زیستنی الان داشته باشیم که در آینده زیباگرایی را بفهمیم و زندگی کنیم؟
رنگ ما باید رنگ معنا باشد و در زندگی از معنویت بویی برده باشیم، باید معناگرا زندگی کنیم، معنا گرایی در زندگی به ما هویت میدهد
تو حجم بسته رازی اگر درست بگویم تو ارتفاع نمازی اگر درست بگویم
گروه کر فرهنگسرای سرو قطعاتی را اجرا کردند.
پس از اجرای گروه کر آقای دکتر شیری فیلم مستندی از تلاش یک سوسک برای حمل یک سنگ را پخش کردند. در این فیلم سوسک برای از دست ندادن سنگ به هیچ وجه کوتاه نیامد. شاید آنچه سوسک انجام داد از نگاه هستی مهم نباشد اما برای خودش مهم است. بالاخره عبور میکند.
برای از دست ندادن چیزی که برای ما مهم است باید کوتاه نیایم.
وقتی رنج بزرگی را تجربه میکنیم اصلاً در آن لحظه نمیفهمیم چه میکنیم، تمام تلاشمان را میکنیم که آن بار را عبور دهیم و چه بسا خیلی اوقات فکر نکردن یا کر بودن یا اینکه به خود بگوییم تو نمیتوانی درست باشد.
باید عبور کرد، نمایش زندگی باید ادامه پیدا کند، رسالت باید انجام شود.
سئوال بزرگ برای آدم حقیر اتفاق نمیافتد، برای کسی اتفاق میافتد که میخواهد بزرگ شود یا میخواهند بزرگش کنند مثل داستان حضرت موسی
خودمان همه زندگی و شعارهای آن را انتخاب میکنیم، همه چیز به خودمان بستگی دارد، خدا در زندگی ما مداخله نمیکند راه خطا و ثواب را نشانمان داده این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم
هستی قانون دارد، قانونمندی عالم را بشناسیم دچار پوچیهای خودساخته نشویم
برای هرکس به نسبت آنگونه که هست اتفاق میافتد، برای آدم بیتحرک اتفاقات بیتحرکی میافتد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
دکتر پیرسون: «شما قهرمان زندگی خویش هستید یا میتوانید باشید»
اگر در زندگی همه جوانب را چک کردیم و باز هم حالمان خوب نشد شاید:
*اهدافی که داریم دست کم میگیریم
*فکر میکنیم که باید معجزه شود تا شروع کنیم
اگر در زندگی چندبار اخطار بگیریم ولی اهمیت ندهیم از زندگی پرت میشویم، باید به اخطارهای زندگی توجه کنیم
*هدف داریم ولی اولویت بندی نداریم
*بیرحمی لازم را نداریم و میخواهیم همه از ما راضی باشند
*به کسی که کار اشتباهی انجام میدهد گوشزد نمیکنیم
*وقت میکشیم
حضرت رسول(ع) : اضاعه الفرصه غصه : ضایع کردن وقت غصه میآورد.
*دگمههای اشتباه در عالم میزنیم
تا سرم به سنگ نخوره آدم نمیشم!!!!!!
*آدم نامناسب دورمان است
مائده 27 : انما یتقبل الله من المتقین
عنکبوت 2 : احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون
بقره 257 : الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
نور 35 : الله نور السموات و الارض
صف 8 : الله متم نورهی و لو کره الکافرون
جلسه دوم از سلسله نشستهای بهاره معنای زندگی به همت بلند دوستان کانون توانگری در فرهنگسرای سرو با حضور حجة الاسلام برمایی و دکتر شیری برگزار شد
برنامه با کلام زیبای قرآن آغاز شد و آیاتی از سوره قصص و سوره علق قرائت شد و پس از آن آقای دکتر شیری معنی آیات را برایمان گفتند و ما را با برای لحظاتی با داستان موسی و همچنین نبی اکرم همراه کردند.
داستان موسی که با رفتن به سوی مدین زندگیاش تغییر میکند و سوره علق که خدای اهل کرامت، در مقام تعلیم خود را به پیامبرش معرفی میکند.
و بحث رضایت از زندگی با کلام گرم حجة الاسلام برمایی و همراهی دکتر شیری:
امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره زندگی چنین می فرماید : «من عاشق زندگی ام و بیزار از دنیا»
از ایشان پرسیدند : «مگر بین زندگی و دنیا چه فرقی است ؟ فرمود :
دنیا حرکت بر بستر خور و خواب و خشم و شهوت است و
زندگی نگریستن در چشم کودک یتیمی است که از پس پرده شوق به انسان می نگرد...
معنای زندگی از دید هر کس چیزی است که به زندگی او معنا میدهد
آیا از تعریفی که برای زندگی خود کرده رضایت دارد؟
رضایتی که هم در خوشبختی و هم در مصیبت شاکر باشد
مواردی که باعث میشوند به معنای زندگی رجوع کنیم:
ترس، مرگ، عشق، فقر، ثروت، خدا
رضایت از زندگی یک احساس درونی است که جدای از دنیای بیرون و واقعیت درونی نیست ولی وابسته به آن هم نیست.
آدمها در زندگی دو دستهاند
دسته اول: در زندگی مشکل دارند
مشکل مالی، عاطفی و . . .
دسته دوم: با زندگی مشکل دارند
نمیتوان از آنها درباره معنای زندگی پرسید
احساس رضایت ناشی از چیست؟
تفکر، شناخت، ایمان
تفکر
باید باورها و منطقمان تغییر کند تا به رضایت برسیم
بقره 156 : «الذین اصابتهم مصیبة قالوا » آنانکه چون به حادثه سخت و ناگواری مبتلا شوند، صبوری پیش گرفته و گویند ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد.
انا لله و انا الیه راجعون
یعنی عالم صاحب دارد
چه موقعی که نعمتی به دست میآوریم و چه از دست میدهیم این آیه را بکار ببریم
همان قضا بلاست
باید بدانیم تفکر درست نسبت به دنیا چیست و چگونه باید باشد، اگر تفکرمان درست نیست آن را تغییر دهیم
خودشناسی
وقتی در مورد تفکر میاندیشیم
داستانهای قرآن در مورد تفکر برای این است که به خودمان برسیم و خود را بشناسیم
همه گنجهای دنیا منم!
احزاب 72 : «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان» ما بر آسمانها و زمین و کوهها عرض امانت کردیم همه از تحمل آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند تا انسان پذیرفت.
قرآن و ارزش دنیا در معنای زندگی:
دنیا برای ما آفریده شده
دنیا قواعد خاص خود را دارد
زندگی راحتتر در گرو شناخت دنیاست
خدا برای تمام مراحل زندگی ما سهمی برای دنیا قرار داده
لوتعلمون من الدنیا ما اعلم لاستراحت انفسکم
ذاریات 21: «و فی انفسکم افلا تبصرون» و در وجود خود شما آیاتی است، آیا نمیبینید؟!
ایمان
اول باید ایمان داشته باشیم بعد عمل صالح انجام دهیم، چون اگر ایمان نباشد عمل صالح وجود ندارد
ایمان عمل صالح را تثبیت میکند
ایمان همان است که به فرد از درون می گوید :«یک چیزی هست!»
انواع ایمان افراد:
1. ایمان به خدا
2. ایمان به غیر خدا (به قانون و قاموس اعتقاد دارند)
3. اصلاً ایمانی وجود ندارد؛ دم را غنیمت است
آنچه در ادیان و مکاتب مختلف مشترک است باورهای ماست، ما در خود ایمان مشترکیم. اما زمانی که بحث شناختی و رفتاری در کنار هم میآیند جدایی پیش میآید.
مؤمنون 1 :«قد افلح المؤمنون» همانا اهل ایمان به فیروزی و رستگاری رسیدند
شناخت و آگاهی لازم است تا مراتب ایمان را بشناسیم
آنچه که اهمیت دارد دینداری آدمهاست نه دین آنها...
و معنای زندگی به بیان آقای دکتر شیری:
همیشه چیزی باید به زندگی ما معنا دهد.
*خودمان؛ دیگری (مادر، خواهر،برادر، دوست، . . .)؛ سکوت؛ خاطرات؛ . . .
ممکن است آنچه الآن به زندگی ما معنا میدهد، درجای دیگری به ما معنا ندهد
بشنو از نی چون شکایت میکند وز جداییها حکایت میکند
*گاهی تنهایی انسان را بیمعنا میکند و گاهی پرمعنا
آنچه انسان را بیمعنا میکند:
*بیماری
*از دست دادن
*افراط و تفریط
*روزمرگی
*شادی و غم (اگر از حد بگذرد بیاثر میشود) نگاه ماست که تعیین میکند چه چیزی خوب است و چه بد!
*از دست دادن (عزیز، دوست، اعتماد، سلامتی، زیبایی و ... )
دینداری بعضیها در راستای معنادارشدنشان نیست و فقط برایشان مصونیت کودکانه ایجاد میکند و فقط خدا را پرستش میکنند که دچار مصیبت نشوند. فلسفه اشتباه این است که فکر کنیم بنا نیست مریض یا دچار مشکل شویم.
دکتر شریعتی: «خداوند از آدمهایی که ضعف و زبونی خود را می خواهند با خداپرستی جبران کنند بیزار است.از آن ها که یک تخته شان کم است و جای خالی آن را با مذهب پر می کنند نفرت دارد.»
آنچه به انسان معنا میدهد:
*مجاورت با زیبایی یا خلق زیبایی آدم را معنادار میکند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریده عالم دوام ما
*قشنگ صحبت کردن
*به موقع تبریک گفتن
*یاد آوردن خاطرات خوب موقع ناراحتی
*با عشق غذا پختن شینودا بولن:«زنانی که آشپزی میکنند کیمیاگری میکنند»
*وبلاگ نویسی که جمله زیبایی را در وبلاگش میگذارد
*به موقع به یک نفر امید و اطمینان دادن، البته با پذیریش مسئولیت
کتابهای معرفی شده در این جلسه:
تاریخ جامع ادیان: جان ناس
تائوت چینگ: استیون میچل
فلسفه آفرینش: دکتر عبدالله نصری
شب نشینی های بهاره با موضوع : معنای زندگی
جلسه اول : جمعه 3/2/89
موضوع این جلسه : چرا اتفاقات خوب برای آدم های بد می افتد و چرا اتفاقات بد برای آدم های خوب می افتد؟
گاهی با مشاهده اینکه یکسری اتفاقات خوب یا بد برای ما یا دیگران می افتد ، فورا در ذهنمان یک لوله کشی فلسفی شکل می گیرد که آیا او آدم خوبی بود که این اتفاق خوب برایش افتاد؟ یا من گناه کردم که این اتفاق بد برایم افتاد؟
آیا گناه موجب عذاب الهی می شود؟ آیا جایی که عذاب نازل می شود، مردم آنجا گناهکار بودند؟ و جایی که عذاب نازل نشده، مردم بیگناه هستند؟ ببینیم نگاه یک کارشناس دینی به این موضوع چیست و وقوع اتفاقات در زندگی آدم ها چگونه است؟
پاسخ حجت الاسلام سعیدی
با نگاه به زندگی انسانها و وقایع زندگی آنها می بینیم حوادث خوب و بد به طور متنوع در زندگی همه آشکار است. این تفسیر خوب یا بد بودن، قضاوت، داوری و تحلیل شخصی ماست. ما از منظر خود و در دستگاه ارزشی خود عنوان خوب یا بد به اتفاقات می دهیم و شاید در دستگاه و نظام ارزشی دیگری جور دیگری ارزش گذاری صورت گیرد و معنی دیگری یابد.
نگاه کلان به مجموعه هستی و آفرینش انسان گواه این است که : خدا برای انسان، بد نخواسته ، پس اساس آفرینش انسان ، خیر و خوبی بوده.
خداوند در قرآن بیان فرموده که آدم را چگونه آفریده. خدا می خواسته موجودی را خلق کند که جانشین و خلیفه او بر زمین باشد. و خداوند در تمام هستی عدالت را با اراده تکوینی خودش، محقق کرد. یعنی در هیچ کجای این جهان، اتفاق نسنجیده رخ نمی دهد و همه چیز در همان چهارچوب مسیر اصلی خودش است و کار اصلی خودش را انجام می دهد. در این مجموعه، انسان تنها موجودی است که دارای اختیار است...و خودش مسیر خودش را چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی تعیین می کند که به کدام سمت برود.
یعنی خداوند با اراده تکوینی خودش جهان هستی را اداره می کند و عدالت را برقرار می سازد ولی ذره ای از اراده خود را به انسان داده تا در زمین، به اختیار او امور انجام گیرد. پس آیا می توان گفت اراده انسان در مقابل اراده خدا قرار می گیرد؟ خیر- چون خداوند خودش انسان را مجاز به داشتن این اختیار کرده. انسان مختار است خود تصمیم بگیرد ولی هیچ کار انسان از دایره قدرت خداوند خارج نیست. اگر به حرف خدا گوش دهد، سعادت دنیا و آخرت را دارد و نیز می تواند گوش ندهد که در این صورت هم دنیا و هم آخرت برایش مشکل ساز میشود.
در تکوین، همه چیز به خدا ربط دارد و در تشریع، خدا اراده کرده که در برخی حوزه ها، به انسان اختیار دهد. البته در این جهان، سنت های الهی هم حاکم هستند که تغییرپذیر، تبدیل پذیر و تحویل پذیر نیستند.
حال این سوال مطرح می شود : اگر در روی زمین ، ضعف، بیماری، اختلال ذهنی، معلولیت وجود دارد، آیا خداوند از روز ازل چنین چیری را خواسته بوده یا نه؟
خداوند در سوره بقره می فرماید به آدم گفتیم تو و همسرت در این باغ ساکن باشید و از هر نعمتی در آن بهره مند گردید و فقط به این درخت نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید بود. و میدانیم که شیطان که در مقام حسادت و رقابت با انسان بود به آنها گفت که این درخت، شجره خلد (درخت جاودانگی) است و اگر از آن بخورید، در این بهشت، جاودانه خواهید ماند. آنها از آن درخت خوردند و به تعبیر قرآن: بدی ها از آنجا آغاز شد. بنابراین خداوند فرمود تا مدتی معین، زمین محل زندگی شماست برایتان راهنما می فرستم و هر کس از آنها تبعیت کند نه ترسی خواهد داشت و نه غصه ای.
می دانیم که غصه مربوط به وقایع بدِ گذشته است و ترس، نگرانی از وقایع بدِ آینده. پس به تعبیر خداوند کسی که از پیامبران پیروی کند ، نه از گذشته احساس بدی دارد و نه از آینده ترسی خواهد داشت.
پس در اصل تکوین، خدا انسان را در جایی آفرید که بدی در آن نبود ولی قوانینی در این عالم وجود دارد. یعنی کیستی من مهم نیست، بلکه چون انسان هستم، جریان برق بر بدن من تاثیر می گذارد و سایر قوانین دیگر.......در تکوین و چیدمان خلقت، همه چیز قانونمند است.
هیچ کدام از اتفاقاتی که می افتد، بد نیستند، مهم نوع برخورد و رویکرد ماست.
آسیب های جدی مثل زلزله وجود دارند. ولی زلزله یک فرایند طبیعی است بلکه این سازه های بشری است که خطر ایجاد می کند. و یا سیل که باعث جریان آب می شود، برای آبیاری، تولید برق و غیره مفید است و عدم استفاده مفید از آن، باعث خسارت و آسیب جدی می شود.
یکسری اتفاقات تکوینی در این جهان، ناشی از رفتار انسان است. خداوند در قرآن می فرماید : هر خوبی به شما برسد، از طرف خداست. یعنی ما بر سر سفره خدا نشستیم. و هر بدی هم به شما برسد از جانب خودتان است. اگر از هر چیزی، کارکرد و استفاده اصلی آن را نکنیم، تبدیل به ضرر و چیز بد می شود. پس بدی ها در زندگی، به خاطر عملکرد بد خودمان یا سایر انسانهای دیگر است.
خداوند دو حجت بر ما دارد : 1- عقل 2- شرع
اولین حجت خدا، عقل است که این عقل باید بسیار تلاش کند، با روش سعی و خطا تجربه کسب کند و بفهمد چه چیزی خوب است و چه چیزی بد. همه آن چیزی که عقل باید با سختی بدست بیاورد، همه توسط شرع در اختیار انسان قرار داده شده. البته شرع، هرگز جای عقل را نمی گیرد و عقل، زمینه ساز اساس سعادت است و برداشت درست از دین و شرع، نیازمند ساختار سالم و عقل سالم است.
- چرا برای خوب ها، اتفاق بد می افتد؟
· شاید باید کارهای خوبی انجام می داده ایم که انجام نداده ایم
مثلا باید احساس مسئولیت اجتمائی می کردیم یا امر به معروف می کردیم و ...
· گاهی عملکرد بد انسانهای گذشته از ابتدای خلقت، مشکلی ایجاد کرده و ما هم به آتش آنها می سوزیم
البته خداوند در این موارد در جایگاهی است که همه چیز را جبران می کند.
نکته : این یک انتظار غیر واقعی است که کاری را که خودمان باید انجام دهیم، از خدا بخواهیم که انجامش دهد و این، آفت تقدیرگرایی است که همه منتظر یک منجی هستیم.
نکته: باید بدانیم که خوب بودن، مصونیت نمی آورد و شاهد قرآنی آن، ایوب(ع) است.
نکته: باید به کلیت نظام هستی، نگاه مثبت داشته باشیم. بسیاری از خیر ها هستند که آدمی بد می پندارد ولی در نهایت، خیر هستند.
سخنرانی دکتر شیری
معنای زندگی را نمی توان بیان کرد مگر اینکه ابتدا بی معنایی را تعریف کنیم.
بی معنایی را می توان در موارد زیر یافت :
· در مرگ های زندگی
o ساده ترین آن ، مرگ آدم های اطرافمان است. عزیزی را از دست می دهیم و خودمان بی معنا می شویم.
o مرگ یک رابطه
· روزمرگی در رابطه : رابطه را داریم ولی خود رابطه بی معناست
· در خیانت های زندگی
· وقتی محاسباتمان با حسابهای این دنیا نمی خواند، بی معنا می شویم. چون حساب کتاب های عالم را در نظر نگرفته ایم.
· بی معنایی در میان سالی(بحران میانسالی) : همه چیز داری، پول، کار، رابطه......ولی یک روز صبح از خود می پرسی : حالا که چی؟
بیشترین علائم بی معنایی به صورت افسردگی نمایان می شود و نیز بی معنایی، غم را هم در پی دارد.
افسردگی را می توان درمان کرد و لی باید اجازه دهیم این غم، در ما معنا ایجاد کند و تفاوت غم و افسردگی در همین است. فرد افسرده از هیچ چیز لذت نمی برد ولی فرد غمگین، می تواند از این غم، معنا به زندگی خود وارد کند.
چه چیزهایی انسان را بی معنا می کند:
1- افراط و تفریط
2- روزمرگی
3- غم زیاد
4- نبودن دانش : علم و دانش به انسان معنا می دهد.
5- نداشتن کار : کار به زندگی انسان معنا می بخشد.
6- کم بودن فعالیت مغز راست : مثل موزیک، باران و ...
مکان برگزاری : خ ولی عصر، شمال پارک ساعی، سالن روباز فرهنگسرای سرو
زمان برگزاری : 18 الی 20 پخش فیلم معناگرا منتخب خانه توانگری - 20:30 الی 22:30 سخنرانی اساتید مدعو و دکتر شیری
Design By : Pichak |